خبرگزاری فارس: با توجه به اینکه نکوداشت استاد سبزواری با تأخیر چندماهه برگزار شد ولی میدانی که باید به نام وی میشد هیچ نشانی از نام حمید سبزواری در آن نبود.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات باشگاه خبری فارس «توانا»، نخستین «نکوداشت استاد حمید سبزواری» بعد از چندین ماه تأخیر روز گذشته 17 مهر با حضور استاد سبزواری و خانوادهاش، سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمود اکرامیفر، عباس براتی پور، مصطفی محدثی خراسانی، بیگی حبیب آبادی، محمدکاظم کاظمی و قادر دلاورنژاد و جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادب شهر سبزوار در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار شد که حاشیههایی به همراه داشت که در ذیل میآید:
* نکوداشت استاد حمید سبزواری با تلاوت آیاتی از قرآن کریم و سرود جمهوری اسلامی و سپس بیانات مقام معظم رهبری، قرائت بیانیه علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی و سیدحسن خمینی، نوه امام راحل (ره) آغاز شد.
* پس از اتمام سخنان دبیر نکوداشت و بیانیهها، سیدمحمد حسینی به سالن همایش دانشگاه حکیم سبزواری حضور یافت و پس از احوالپرسی از استاد سبزواری بر روی سن حاضر و به سخنرانی پرداخت و استاد سبزواری را شاعری انقلابی خواند و گفت: «سرودههای استاد سبزواری اگر از ابتهال و ابتهاج است به جز به دین و دَین، باج نمیدهد».
* وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از پایان تجلیل از استاد حمید سبزواری به گونهای سالن همایشهای دانشگاه حکیم سبزواری را با عجله ترک میکرد که مجالی برای پرسش و پاسخ خبرنگاران فراهم نشد که این امر موجب ناراحتی خبرنگاران به ویژه خبرنگاران تصویری شد.
* پس از اتمام برنامه نکوداشت استاد سبزواری در نوبت صبح، خبرنگاران برای رونمایی از سردیس استاد در یکی از میادین شهر سبزوار خود را آماده و در آن محل حضور یافتند؛ مراسم رونمایی در روبهروی سازمانی مربوط به جهاد کشاورزی صورت گرفت و در بلوار پاسداران، تقاطع خیابان دانشگاه آزاد سبزوار سردیس استاد نصب شد.
* حسین مقصودی، شهردار سبزوار قبل از رونمایی از سردیس استاد سبزواری به سخنرانی پرداخت و گفت: سردیس این استاد توسط هنرمند توانا، استاد «عارفی» ساخته شده است و خیابان محل نصب این سردیس از این پس به نام خیابان استاد حمید سبزواری تغییر نام مییابد.
* در گیر و دار سخنرانی حسین مقصودی و برخی از مسئولان شهر سبزوار بود که به دلیل عدم وجود مکان مناسب برای جای دادن بنر استاد سبزواری و پرچم جمهوری اسلامی ایران به صورت ناگهانی پایههای این دو پارچه سست و به سمت مدعوین افتاد که خوشبخانه آسیبی به افرادی که در ردیف اول نشسته بودند، نرسید.
* پس از پایان رونمایی مدعوین این نکوداشت به سمت میدانی حرکت کردند که نام و نشان آن مشخص نیست و میگویند با نام استاد سبزواری، نامگذاری شده است؛ وقتی خبرنگاران به میدان مذکور رفتند نه تنها نام و نشانی بلکه حتی یک بنر هم مشاهده نشد که اسمی از سبزواری در آن درج شده باشد.
* عابران و رهگذرانی که از بلوار پاسداران و تقاطع خیابان دانشگاه آزاد شهر سبزوار میگذشتند بیاختیار از جمعیتی که دور استاد سبزواری جمع شده بودند متعجب و جویای نام و مسئولیت استاد میشدند که در آن حال زنی با لهجه سبزواری توجه خبرنگاران را به خود جلب کرد چراکه برای صحبت با استاد پافشاری میکرد؛ وقتی جویای کارش از استاد شدیم او گفت: استاد سبزواری را نمیشناسد ولی به دلیل مشکلی که برای همسرش به وجود آمده علاقهمند بوده تا با او صحبت کرده تا شاید استاد بتواند کاری برایش انجام دهد.
* خبرنگاران پس از اتمام مراسم رونمایی سردیس استاد سبزواری در دانشگاه حکیم سبزواری برای پوشش خبری شب شعر حاضر شدند و شاعران یکی پس از دیگری به قرائت اشعاری که اکثراً مربوط به 20 سال گذشته بود، پرداختند.
* نوبت شعر خوانی پرویز بیگی حبیبآبادی رسید و او پس از قرائت شعر «یاران چه غریبانه»اش به خاطرهای از حضور در خرمشهر پرداخت و گفت: 27 آذر سال 60 عازم جبهههای نبرد شدم و در آن زمان هم استاد سبزواری همراه بنده بود. وقتی به آبادان رسیدیم، علاقهمند بودیم تا خرمشهر را از نزدیک مشاهده کنیم اما متأسفانه این شهر در دست دشمن بود و آن زمان وقتی شهید موسوی فرمانده سپاه اصرار بنده و آقای سبزواری را میدید ما را از خطوطی که رزمندگان به سمت خرمشهر میرفتند و آن محله نیز «کوت شیخ» نام داشت از یک ساختمان فرو ریخته و از حفرهای که در آن ایجاد شده بود، شهر خرمشهر را دیدیم که در بالای بانک ملی، پرچم بعثیهای عراقی نصب شده بود؛ آن زمان سختترین بخش زندگی بنده رقم میخورد.
*بعد از اتمام سخنان پرویز بیگی حبیبآبادی، محمدکاظم کاظمی به قرائت شعری با عنوان «شمشیر و جغرافیا» پرداخت که حکایت پاره پاره شدن زبان فارسی در کشور ایران، تفغانستان و تاجیکستان بود که در ذیل آن را میخوانید:
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشه جغرافیا دوید
این سان برای ما و تو میهن درست شد
یعنی که از مصالح دیوار دیگران
یک خاکریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن
بین من و تو آتش و آهن درست شد
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم
یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی
یک سو من ایستادم و دشمن درست شد
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یک سو همه دگر من و تورَن درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حلههای بافته از تار و پود جان
بندی که مینشست به گردن درست شد
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمهها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که گرچه به دنیا امید نیست
شاید پلی برای رسیدن، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان
با کاروان حلّه بیاید به سیستان
وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب میرسد از جوی مولیان
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان»
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان
بر نقشههای کهنه خطی تازه میکشیم
از کوچههای قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان
نظر شما