
«تهران نیوز» گزارش میدهد؛
اهدای عضو؛ تولدی دوباره پس از مرگ مغزی
در روز اهدای عضو، خانوادههایی که عزیزانشان را در اثر مرگ مغزی از دست دادهاند، با تصمیمی بزرگ جان تازهای به بیماران نیازمند میبخشند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «تهران نیوز»، در تقویم سلامت، روز ۳۱ اردیبهشت با عنوان «روز اهدای عضو، اهدای زندگی» نامگذاری شده است؛ روزی که یادآور بخشش، انسانیت و زندگی دوباره است. اهدای عضو فرصتی است برای آنکه حتی پس از مرگ، بتوان نوری در تاریکی زندگی دیگران روشن کرد.
بیمارستان مسیح دانشوری بهعنوان یکی از مراکز پیشتاز در ثبتنام کارت اهدای عضو، سالهاست که با آگاهیبخشی و فراهم کردن بسترهای لازم، این فرهنگ انسانی را گسترش داده است. بسیاری از هموطنان با مراجعه به این بیمارستان یا از طریق سایت، اقدام به دریافت کارت اهدای عضو میکنند؛ کارتی کوچک که حامل پیامی بزرگ است: «اگر زمانی مرگ مغزی شدم، اعضای بدنم را به بیماران نیازمند اهدا کنید.»
برای درک عمق این تصمیم، با خانوادهای گفتگو کردیم که خواهرشان بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شد. تصمیمگیری در آن لحظات سخت، بسیار دشوار بود؛ اما آنها با شجاعت و مهر، رضایت به اهدای اعضای او دادند.
در روز اهدای عضو، باید یاد بگیریم که با یک تصمیم آگاهانه میتوان قهرمان زندگی چندین انسان شد. با دریافت کارت اهدای عضو، ما نه تنها آمادگی خود را اعلام میکنیم، بلکه پیامی امیدبخش به اطرافیانمان منتقل میکنیم. اهدای عضو، بخششیست که مرزهای زمان و مرگ را در هم میشکند؛ چون زندگی را ادامه میدهد.
قلبی که همچنان میتپد، هرچند دور از آغوش آریا
زینب اسفندیاری، خواهر شیما اسفندیاری که اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شده، در گفتگو با خبرنگار تهراننیوز از روزهای تلخ و تصمیمی بزرگ سخن گفت؛ تصمیمی که از دل اندوه و رنج، زندگیهای تازهای آفرید.
وی روایت خود را اینگونه آغاز میکند: خواهرم شیما همراه با همسرش، دو فرزندشان و مادرم به سمت ویلایی در تفرش میرفتند. در مسیر، همسر شیما تصمیم به سبقت میگیرد اما نقطه کور باعث میشود خودرو شاخ به شاخ شود و تصادفی بسیار شدید رخ دهد. در لحظه، همسر شیما که راننده بود، مادرم و دختر شیما، سنا، جان خود را از دست دادند. آریا، پسر دوساله شیما، از ماشین پرت شده بود و طحال ترکخوردهاش را جراحی کردند. اما شیما زنده بود...
زینب ادامه میدهد: شیما را احیا کردند و به بیمارستانی در قم منتقل شد، اما به کما رفت. روزهای سختی را پشتسر گذاشتیم. آریا در اتاقی دیگر وقتی به هوش آمد، دنبال مادرش، پدرش و سنا میگشت. ما هر روز کنار تخت شیما با او حرف میزدیم. امیدوار بودیم...
وی با بغضی فروخورده میگوید: شیما همیشه عزیز خانواده بود، خوشرو، شوخطبع، پرانرژی... باورش سخت بود که حالا بیصدا و بیحرکت روی تخت بیمارستان دراز کشیده. بعد از ۲۰ روز دکترها گفتند که شیما دچار مرگ مغزی شده. گفتند اگر زنده بماند، در زندگی نباتی خواهد بود... نه ما را میشناسد، نه حرکتی دارد.
زینب با تصمیم دشواری روبهرو شد: من قبول نمیکردم، هنوز امید داشتم. اما وقتی پدرم را در جریان گذاشتند، او رضایت داد. برایش بسیار سخت بود؛ در یک روز همسرش، دامادش، نوهاش و دختر نازنینش را از دست داده بود... اما با رضایت او، تمام اعضای بدن شیما اهدا شد؛ حتی پوست و DNA او.
شیما اسفندیاری، مادری که بازنگشت، قلبی بود که در سینهی دیگری دوباره تپید. زینب با چشمانی اشکبار میگوید: «شیما به چندین نفر زندگی دوباره بخشید. اما برای آریا، مادرش همیشه همان لبخند مهربانی است که حالا فقط در خاطرهها مانده.»
این گزارش، روایت تلخ از یک حادثه و تصمیمی انساندوستانه است؛ تصمیمی که شاید از دل یکی از سختترین لحظات زندگی برخاسته، اما نور امید را در زندگی بیماران نیازمند روشن کرد.
انتهای خبر/*
درباره نویسنده
لینک کوتاه خبر
برچسبها
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!